تا حالا تلاش کردی بدون کمک آینه یا دوربین، صورتت رو ببینی؟ حالت موهات، پوست، صورتت، گونههات، چشمها یا حتی ابروهات؟ بعید میدونم ممکن باشه احتمالاً در بهترین حالت فقط بتونی یه گوشه از بینیات رو ببینی. برای دیدن «رنگ رخسار» نیاز به یه آینه شفاف و تمیز داریم؛ چیزی که چهرهمون و حالتهایی که به خود گرفتیم رو بیپرده نشون بده. رواندرمانی، و اون چیزی که توی اتاق درمان اتفاق میافته، خیلی شبیه اینه. حتی اگه کلی مطالعه کرده باشیم درباره خودمون و تجربههامون، باز هم چیزی که از درون خودمون میبینیم، در حد همون نوک بینی باقی میمونه. در این میان، درمانگر مثل اون آینه شفاف عمل میکنه؛ کسی که ما رو با تصویر واقعیمون روبهرو میکنه. با کمکش میتونیم از ریزترین اجزای «صورت روان» مون آگاه بشیم؛ چینهای پنهانی که از اولین نشانهها تا وضعیت فعلیشون قابل ردیابیان، و حالا با هم میتونیم برای ترمیمشون تلاش کنیم. رواندرمانی یه فضای امن، حرفهای و سرشار از احترامه. مثل جوهریه که فریادهای بیصدای ذهن رو به کلمه درمیاره؛ و درمانگر مثل همسفری آگاه و معتمده که توی سختترین پیچهای روانی کنار ماست. حتی فروید، پدر روانکاوی هم پیش یونگ میرفت تا روانکاوی بشه. یعنی کسی که پایهگذار این مسیر بود، باور داشت که «صدای تنها»ی ذهن، برای عبور از رنجها کافی نیست. در نهایت این «لوح سفید» درمانگره که به دردهای ما معنا میده؛ معنایی نه از جنس شعارهای سانتیمانتالی و ارزشهای رنگباخته، بلکه معنایی از جنس واقعیت.